وقتی برادرای حضرت-یوسف (ع) میخواستن اونو تو چاه بندازن ،،، یوسف (ع) خنده تلخی کرد ، پرسیدن چرا میخندی ؟ گفت: همیشه پیش خودم میگفتم با وجود همچین برادرهای نیرومندی هیچ کس نمیتونه بمن اسیبی برسون ... هیچ وقت فکر نمیکردم یروز همین برادرا قصد جون منو بکنن ... کاش بـــــــــــ خداتــوکل کنم و بس